ساختار بازی تفاوت کلی با بازی قبل ندارد و همچنان در سیاره مریخ با نکرومورفهای وحشی دست به گریبان خواهیم بود
احمد محمد حسینی
پلتفرم: PS?- Xbox ???- PC
سبک: اکشن ترسناک
سازنده: Visceral Games
مرگ ناگوار هوا!
چند سال پیش بود که شماره اول بازی «هوای مرده» در میان بازیهای مثلاً ترسناکی مثل رزیدنت اویل ?، رونمایی شد، محیط بازی در دموهای اولیه، من را ناخودآگاه به یاد پروژه شکست خورده Cold fear انداخت، بازی یاد شده در دموهای اولیه بسیار درخشان ظاهر شده بود ولی در نسخه نهایی ارائه شده به شدت ناامیدکننده و تا حدودی غیر قابل بازی از آب درآمده بود.
دموهای بازی Dead Space نیز شامل همین موضوع میشدند و ترس از عرضه عنوانی ضعیف به عنوان نسخه نهایی در بسیاری از کاربران دیده میشد، اما الکترونیک آرتز با عرضه نسخه نهایی به همه اطمینان داد که با یک عنوان قوی روبرو هستیم.
شماره اول بازی توانست به موفقیتهای زیادی دست بیابد و ساخت نسخه دوم از این عنوان کاملاً قابل پیشبینی بود، ولی کمتر کسی توقع چنین پیشرفت خیره کنندهای را داشت.
به شخصه همیشه از نسخه دوم بازیهای ترسناک راضی¬تر بودم (رزیدنت اویل ? – سایلنت هیل ? – سایرن ? – فیتال فریم ? – فیر ? و ...) و به جرأت این بازی را نیز در رده برترین شماره دومهای تاریخ میدانم.
ساختار بازی تفاوت کلی با بازی قبل ندارد و همچنان در سیاره مریخ با نکرومورفهای وحشی دست به گریبان خواهیم بود در ادامه به ترتیب به بررسی عناصر این بازی خواهیم پرداخت.
جانسخت مثل یک نکرومورف
نکرومورفها تنها موجودات داخل بازی هستند که البته شامل چندین نوع میشوند. ساختار تهاجمی نکرومورفها شامل دو حالت میباشد؛ در حالت اول نکرومورفها به محض دیدن شما جیغ گوشخراشی سر میدهند و در مسیری مستقیم به سوی شما حمله میبرند، تمامی نکرومورفهای بازی به جز یک مورد، از این ساختار پیروی میکنند و تفاوت بین این موجودات نیز در سه مورد خلاصه میشود: شکل ظاهری، میزان آسیب در حملات، میزان آسیبپذیری در حملات وارده توسط شما.
حالت دوم نکرومورفها که یکی از جذابترین نکات بازی نیز محسوب میشود به این شرح است، دستهای از نکرومورفها با دیدن شما به سرعت فرار میکنند و منتظر فرصتی برای حمله ناگهانی میمانند، برای مثال در مواجهه با یکی از این دست موجودات داخل یک راهرو با شاخههای متعدد بودم، نکرومورف یاد شده به سرعت از مقابل دیدگان من فرار کرد، در تمام طول راهرو صدای ناهنجار او را میشنیدم و هر آن منتظر بودم تا در مقابلم ظاهر شود که این استرس را از زمان بازیهای کنسول پی اس ? تجربه نکرده بودم، در طول بازی، بارها با سرک کشیدنهای این دست نکرومورفها از پشت دیوار روبرو شدم و بیاختیار با احتیاط شروع به حرکت کردم.
وجود این موجودات جدید در تنوع بازی تأثیر بسزایی داشت.
جنازه آزادی عمل، زیر پای روند سینمایی
این بازی به شدت خطی است، در این بازی حتی نمیتوانید ذرهای از مسیر پیشبینی شده انحراف پیدا کنید که این موضوع برای گیمرهای نسل جدید چندان مأنوس نیست ولی امثال من که در دوران کنسول پلی استیشن ? تقریباً تمامی عناوین را بازی کردهاند، با این موضوع مشکلی نخواهند داشت، البته این روند خطی موجب سینمایی شدن بازی گشته است که با توجه به عدم وجود نشانههای کاربری بر روی صفحه نمایش، حسی مشابه دیدن یک فیلم به شما خواهد داد.
در راستای این هدف نیز جناب ایزاک از لال بودن در آمده و چندکلمهای در طول بازی حرف خواهد زد که به عقیده من بود و نبود دیالوگهای ایزاک هیچ تفاوتی در بازی ایجاد نمیکرد.
برای هر چه سرراستتر شدن بازی نیز میتوانید با نگهداشتن یکی از دکمهها (بسته به پلتفرم) مسیر خود را با نواری روشن بر روی زمین مشاهده کنید، سکانسهای از پیش کارگردانی شده به وفور در بازی دیده میشوند و انصافاً از کیفیت بالایی نیز برخوردار هستند. و در مجموع میتوان برترین عملکرد بازی را نیز در همین بخش دانست.
جای خالی نیوتون در اوج گرافیک
ساختار بصری بازی به شدت چشم نواز و دیدنی کار شده است، برای اولین بار وقتی از پنجره ایستگاه به سطح سیاره نگاه میکردم حسی زیبا به من دست داد و به کلی محیط رعبآور بازی را فراموش کردم.
محیطهای بازی به شدت تنگ و تاریک هستند و به همین دلیل دیدن مناظر بازی مانند مورد اشاره شده، میتواند حس خوبی در مخاطب ایجاد کند و این یعنی درک مناسب سازندگان از حس مخاطب.
دیگر عاملی که موتور گرافیکی بازی را به رخ میکشد نیز رنگبندی محیط است؛ محیط بازی از قالبهای محدودی از رنگ تشکیل شدهاند که این موضوع امکان ایجاد مناظر بدیع را از طراحان میگیرد ولی در این بازی همین نقطه ضعف به یک نقطه قوت تبدیل شده است، طراحان هنری بازی، کار خود را به بهترین وجه انجام دادهاند و پیادهسازی این طرحها بر روی موتور گرافیکی بازی نیز به بهترین نحو انجام شده است.
در مورد موتور فیزیکی بازی نمیتوان جز تعریف و تمجید چیز دیگری نوشت، ولی برخلاف تمامی بازیهای دیگر، اوج هنر این موتور در عدم پیادهسازی قوانین مرحوم نیوتون به نمایش درمیآید، مراحل حضور در جاذبه صفر درجه به شدت جذاب از کار درآمدهاند؛ در طول این مراحل میتوانید در فضای محیط معلق بمانید و با موجودات بازی دست و پنجه نرم کنید.
برای اینکه در فضای بیکران، جهتها را گم نکنید میتوانید با فشردن یک دکمه، با سطح هم محور شوید.
هوا را از من بگیر، داستان را نه!
در این بازی هم مثل بازی اول خبری از داستان سنگین و جذاب نیست که با توجه به روند سینمایی و خطی بازی میتوان این موضوع را به عنوان بزرگترین نقطه ضعف بازی دانست.
بازی به صورت نیمه مستقل از بازی اول طراحی شده است و حتی اگر شماره اول را بازی نکرده باشید، باز هم میتوانید از این عنوان لذت ببرید چون اصولاً در هر دو حالت چیزی از داستان سر در نخواهید آورد.
به شخصه اگر انیمیشن مربوط به این بازی را ندیده بودم نمیتوانستم با بسیاری از عوامل داخل بازی ارتباط برقرار نمایم، به اعتقاد شخصی من داستان حجمی معادل ?? درصد از جذابیت بازی را شامل میشود ولی در طول بازی کردن این عنوان، به این نتیجه رسیدم که استثناهایی نیز وجود دارند، بطور کلی هیچکدام از موارد یاد شده موجب کم شدن لذت بازی نمیشود و این یعنی ساختار مناسب برای بازی، اگر داستان بازی نیز در حد عناوین بزرگ کار میشد به جرأت میشد بازی را یکی از برترینهای تاریخ دانست ولی نبودِ این موضوع موجب کاهش سطح بازی تا حد یک بازی خوب شده است.
با توجه به وقایع رخ داده در بازی میتوان انتظار بستههای قابل دانلود زیادی برای این عنوان داشت.
صدایی از جنس هوا
صداگذاری بازی بسیار خوب کار شده است، به نحوی که با شنیدن صدای جیغ نکرومورفها مو بر تن شما راست خواهد شد. حس عجیبی که از صدای نوع جدید نکرومورفها به شما دست میدهد نیز استرس را به اوج میرساند؛ صدای راه رفتن ایزاک و نکرومورفها بر روی سطحهای مختلف هم بسیار خوب کار شده است و حس واقعی بودن را به گیمر القا میکند.
موسیقی بازی در سطح قابل قبولی اجرا شده است و کاملاً با فضای بازی همخوانی دارد و از تنوع معقولی برخوردار است.
در مجموع میتوان این بازی را یکی از بهترین بازیهای عرضه شده در چند سال اخیر دانست و از حالا میتوان انتظار معرفی شماره سوم بازی را کشید.
موضوع مطلب :